...


...

...


...

...
بر در آن کاخ سیصد پاسدار
جمله برکف گرزهای گاوسار
کودکان ماهرو در پیش در
بهر خدمت تنگ بربسته کمر
با رخی چون گلستان
کرده بهر روشنی برگرد باغ
تعبیه ازگوهران شبچراغ
مجمری زرین به قندیلی بلور
هر طرف آوبخته بهر بخور
وز طلا زنجیر آن
کرده خرگاهی بپا از زر ناب
تافته از سیم و ابریشم طناب
پرده ها آوبخته بر نقش چین
نقش ها از در و یاقوت ثمین
با طراز بهرمان
هشته پیرامون خرگه تخت ها
روی آن از خز و دیبا رخت ها
متکاها از پرند شوشتر
باد بیزن از دم طاوس نر
دسته اش گوهرنشان
بر فرازکاخ تختی لاجورد
از زر و لعل اندر آن گل های زرد
نازبالش ها لطیف و زرنگار
خوش ترنم قمریان مشک بار
از بر او پرفشان
از بر هرتخت سروی ساخته
وز زمرد برگها پرداخته
قمری زربن فشانده بر سریر
هردمی زان سرو بن مشک و عبیر
از پر و بال و دهان
ییش هر تختی یکی خوان ظریف
وندر آن گسترده دیبایی لطیف
جام و مینا و اوانی سر بسر
از بلور و زر و سیم پرگهر
باده از هر سو روان
-ناتمام-